در تهاجم با زمان آتش زدم،کشتم؛
من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم،
یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم،
من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم
تا تمام خوب ها رفتند و خوبی ماند در یادم
من به شوق منتظر بودن همه صبرو قرارم رفت
بهارم رفت، عشقم مرد، یارم رفت.
تمام نا شدنی است این چشم انداز سر سبز خیال تو
خیالی که معبد آرزوهای من است
قدم میگذارم در این وادی آرام و دل انگیز
به نقطه ای میرسم که گوئی ...
اینجا شروع شده ای
می ایستم واز بودنت وداشتنت خدا را شکر میگزارم
زمان ، دوباره تو را خواهد آورد به جایگاه
اول زندگی ات
منتظرت می مانم تا در آغاز دوباره وجودت ، تو را ببینم
وبگویم ...
دوستت دارم
از آن پس تا همه عمر با منی...
دیگه چیزی اینجا نمی نویسم
دیشب چشمم رو روی خیلی چیزها باز کردی
از خودم بدم اومده
خیلی بده که آدمها رو مجبور کنم که بخوان به خواسته من کاری رو انجام بدن
باید یه تغییر رویه ای بدم
ممنون که بهم فهموندی کی هستم و چی هستم
برات آرزوی روزهای شاد و پرلذت می کنم
بازم بهت میگم
هر کسی ارزش غصه خوردن رو نداره
پس سعی نکن که خودتو اذیت کنی-
هر موقع یاد من افتادی یاد بدی هایی که بهت کردم بیافت (فحشم ندیاااااا)
منم مثل همه اون اسم هایی که تو سیم کارتت داشتی
یه روزی اومدم و یه روزی هم رفتم
فقط یه کوچولو موندگاریم بیشتر از اونها بود
بهترین رابطه ای که تو کل زندگیم داشتم با تو بوده
هیچ وقت فراموشش نمی کنم
مراقب خودت باش
فصل سرما داره میاد
حواست به کلیه ات باشه
دوستت دارم